+ نوشته شده در جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 22:58 توسط (بهاره)
صدامو داری
صدامو داری
به احترامت هیچوقت حتی ، من
نمینداختم نگامو جایی
رفتی با اینکه میدونستی
تو رو دوست داشتم و رو هیچکی نی اون حسی
که رو تو بود و هست
شاید از اولشم من بودم که نباید میذاشتم رو تو دست
رو همه خوبی هام بستی چطور چشاتو
هیس هیچی نگو فقط ببر صداتو
ببین چه دپرسم ببین چه بی حسم
دیگه من حتی به خودمم نمی رسم
اصلا بی خیال
دیگه گذشت از درد و دل
منو تو هردو تامون شدیم دیگه هر دو ول
یه شب با این ،یه شب با اون
هزار تا کصافط کاری داریم به همرامون
منکه از تو بیشتر بود حاشیم
منکه حتی اگه تو نباشی ام
فقط به تو فک میکنم و تورو میخوام
چیه فک کردی مثل تو لا…ش.یــــم
دیگه خستم از خاطرات موندگارت
بدم میاد از اون نگاهت
برو نمیخوام بر گردی پیشم چون
خوب میدونم که کنارش خوبه حالت
…
وقتی نیستی معاشرت با همه سخته
بگو مست کنار کی میخوابی آخر هفته
ها چیه چپ نگاه میکنی طلب کاری؟
جدیداً در اومدی از فاز طرفداری
دل من ، با دل تو، که یکی نیست
بد بخت قیافتو ببین، ترکیدی
مسیرامون هم از هم جداست ،دیدی
باشه تو خوبی اصلا تو راست میگی
چیه، فک کردی مثل تو هولم
مو بیچاری یکی لم داده تو بغلم
تو که رفتی حرمت یه سری چیزارو
جلو دوستام نگه میداشتی اقلاً
خوتو ببین که چقد فس فسی
منم یه عصبی استرسی
که به همه میپرم چون هیچوقت دوست نداشتم
که ببینم اسم تو میاد کنار اسم کسی
…
راستی بگو بینم هنوز باهاشی یا
این بد بختم رفت قاطی داداشیا
قاطی همونایی که کردی تو بهشون بدی
همون بیچاره هایی که دورشون زدی
آخه خیانت کردی به من تو چطور
تو اون حالت باید میگرفتم مچتو
برو خوش باش باهاش ولی بدون
که زودگذره این روزای خوش تو
خیالت تخت که واست دل ، تنگ نمیشه
بعد تو به هیچکسی دلگرم نمیشه
چرا نگران منی حالمو میپرسی
حال من، که از این بهتر نمیشه
پس بهتره که ندیم به دوستیمون کشش
تو هم خواهشا دیگه از ما بیرون بکش
چون دیگه مهم نیست بخوای باشی تو با کسی
سریعتر خوشحالم کن، با یه خداحافظی
ارمین 2afm
+ نوشته شده در جمعه بیست و دوم آذر ۱۳۹۲ ساعت 2:12 توسط (بهاره)
|
اگه خیانت نمیکردی
هـــی نمیپرسم چرا از چه زمانی
چطوری ب چه کسی
فقط میپرسم منو چند فروختی؟
جسمم مونده عقلم از هوش رفته
اگه فازت غم نی پ گوش نده
وقتی به خاطرت رفتم غربت دو سه سالی
اصلا عینت خیالت بود که دو سه باری , نه
یه بار بهم زنگ بزنی تو سه سالی
که نبودم پیشت , چون اونه پیشت
هی میخوردم سلامتیش میگفتم میشه
برگرده حالا اون به کنار من؟
دوسش داشتم حتی با صدای غم
صدای تو صدای من با صدای بم
میرفت به آسمون حالا با صدای من
آسمونم ابری بود با نگاه من
میریخت روی چشا یا بود اشکای من
این همه عاشقت بودم بهم گفتی مرد
نه جون مهدی گفتی مرد
اگه خیانت نمیکردی الان بودی پیشم
بی خوابی نمیکشیدم خب من از دیشب
تموم کوچه های شهر و زدم قدم
نمیدونم چرا پاییزه رو این بدن
نه توهم مثل ماها داری داستان
خود کشی کنی با ۱۰ تا دیازپام؟
چه قهوه تلخی , این فالته
که پیشم بمونی ولی این کارته
که خیانت کنی پ این فالته
بگو ببینم اصلا از عشق بارته
گفتی بین این همه تورو پسندیدم
گفتم منم جای همه تورو پرستیدم
کم نذاشتم واست دوست دارم یه نفس
زیر لبم تکرار میشد یه عمر تو قفس
گذاشته بودی دیدی گذشته تویی
من و غرق تو تو غرق شادیا بودی
باز دارم بگم که من هر شب دیدم
آدمایی بهتر از تو که به من هرشب گیرن
ولی اومدن آدمایی که لش تر از من بودن و
دل تو واسه اونا غش رفت احمق
اگه خیانت نمیکردی الان بودی پیشم
بی خوابی نمیکشیدم خب من از دیشب
تموم کوچه های شهر و زدم قدم
نمیدونم چرا پاییزه رو این بدن
کاش میرفتی پیش یکی بهتر از من
اون موقع میگفتم عاشق ما نبوده حتما
گذاشتی رفتی با این همه خاطرات که چی؟
ببین منه احمق بودم خاطر خواه کی
نمیدونم دیگه چرا از تو سردم
تاکه اسمت و میارن میگیرم سر درد
زمانی از دوریت میزدم پر پر
ولی الان همون دیسکو میگردم پیت حتما
اسمت و خالکوبی کرده بودم رو قلبم
اما الان مردت و هم نمیزارم توی قبرم
دیگه بسه زیادی زده استحکام
میشناختم از قبل تو حس ماست
یادته گفتی قیامت بهم بده یه فرجه
گفتم اصلا از عشق قیامت به تو چه
خیلی زود از دلم میری میشی یه نقطه
حتی اگه تو خاطره هام هم باشی یه افته
اگه خیانت نمیکردی الان بودی پیشم
بی خوابی نمیشدم خب من از دیشب
تموم گوشه های شهر و زدم قدم
نمیدونم چرا پاییزه رو این بدن
امیرقیامت
+ نوشته شده در پنجشنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۲ ساعت 1:28 توسط (بهاره)
|
احساس محض
روزاها با تنهایی سپری میشد...تنهای تنها...
از باهم بودنشان چندی میگذشت...
تنهایی را برای خود عادت کرده بود...
که
ناگهان...
آری...
شخصی دوست داشتنی بر سراهش سبز شد...
شخص خاص...
مهربان...
گویی کمی ترس...
کمی هیاهو...
کمی شوق برای باهم بودن
وجودش را فرا گرفت...
امیدی در دلش روشن...
محبتی بی انتها...
...........
......
...
..
.
باهم بودن آغاز شد...
گاهی تلخ...
گاهی شیرین...
گاهی غم
گاهی شادی...
گاهی عصبی
گاهی آرام...
....
اما دخترک...احساس سردی کرد...
احساس بدی...
احساسی که فکر میکند با ان همه عهدوپیمان...
به او خیانت میشود...
پسرک زیر این چنین حرف ها نمیرفت...
و
تولد پسرک نزدیک شد...
دخترک برای چه برنامه ها چیده بود...
اولین برنامه اش...
شاخه ی گلی بود...
اما پسرک بی اهمیت...
بی احساس...
نامهربان...
دخترک برای امتحانی از او...
متنی را نوشت و پایانش را با خداحافظی
به
پایان رساند...
....
دلم گوید برایتان
او همچنان انتظار میکشید که حتی جواب خداحافظی اش برسد
اما
خیر جوابی نرسید...
ان پسرک نامهربان...
ان پسرک نامرد...
بی دلیل...
تنهایش گذاشت...
دلش را چنان شکست...
که صدای شکستنش را دنیا فرا گرفت...
کوتاه بود اما دردناک...
مانده ام...
کسی این چنین دل دخترک را شکسته بود...
دل دختر برای بار چندم شکسته میشد...
اما این شکستن متفاوت بود...
چون دختر...
تبدیل شد به
یک دختر
بی احساس
نامهربان
و...
دیگر دوست داشتنی برایش مهم نبود...
آهای پسرک...توییس که با دلش اینکارو کردی مطمئن باش...
کسی هم جنس هم کردار...هم رفتار جدید دخترک...توی اوج تنهاییت میاد سراغت...
و
همین کارو میکنه باهات...
خدانگهدار
+ نوشته شده در چهارشنبه ششم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 0:38 توسط (بهاره)
|
از وبلاگ 2تا دیونه
دوستای صمیــمی وقتی بهشون فحش میدی ناراحت نمیشن
اول میخندن بعد یه فحش
بدتـــــر بهت میدن
بخورید و بیاشامید ولی با هم دعوا نکنید.
"پبام ملت قانع به مسئولین"
ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﭘﻨﮕﻮﺋﻦ ﮐﻪ ﻧﯿﻢ ﻭﺟﺐ ﻗﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﻭﻟﯽ ﻻﺗﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﯿﺮﻩ .......
ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﺳﻨﺪﺑﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﭽﻪ ﻛﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻩ ﻧﺒﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﺸﺖ ......
ﺑﺴﻼﻣﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ
ﺳﺮﺳﻔﺮﻩ ﻏﺬﺍ ﮐﻢ ﺑﯿﺎﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﺘﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺍﻭﻧﻪ ...........
ﻭ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻰ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﻘﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻋﻮﺿﺸﻮﻥ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﻋﻮﺿﺸﻮﻥ ﻣﻴﻜﻨﻢ ........
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:57 توسط (بهاره)
|
قشنگاش
یک نفر..... یک جایی.........
تمام رویاهاش لبخند توست
احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه
پس هر وقت احساس تنهایی کردی
این حقیقت رو به یاد داشته باش که........
یک نفر..... یک جایی......
در حال فکر کردن به توست
####
هـــرگـــز به گذشته برنگـــرد؛
اگر سیندرلا برای برداشتن کفشش برمیگشت،
هیچوقت یک پرنسس نمیشد...
####
اونی که زود میرنجه
زود میره
زودم برمیگرده
اونی که دیر می رنجه
دیر میره
اما دیگه برنمیگرده...
####
اونی که عاشقته همیشه نگرانته
واسه همین
بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم
میگه مواظبه خودت باش
####
مَرב رویایے مَن کسیہ کہ:
حَتے وَقتے بہ جون هَمم اُفتاבیم
شَب نذآره اَز بَغَلش جُم بخورم ...
بگہ: آشتــے نکرבیمـآآآآآ
ولــے من بــے تو פֿوآبم نمیبرہ...
####
خـــــوشبخـــت تـــــرين آدم هــــا ؛ اونــــايـــي هستــــن کــــه ايـــن جمـــله رو ميشنـــوند :
"عيــــــب نــــداره، با هـــــم درستـــــش ميکنيــــم" ... !!!
####
دنبال کسیـــِ نیستمــ کـــهـ وقتیـ میگمـــ میرمــِ
بگهــ : نـــَرو !
کسیــَ رو میخوامـــِ کـِه وقتیـــ گفتمــ میرمـــَ بگــ ــه :
صبــرکنـــ منــمـــ باهاتــــِ بیامـــــ
تنها نـــ ـَرو...
####
ﭼﻘﺪﺭﺧﻮﺑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺑﺎﺷﯽ ،
ﻭﻗﺘﯽﺁﺩﻣﺎ ﺣﺮﻓﺘﻮ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﻦ ؛
♥ ﺧــــــــــﺪﺍ ♥ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯽ . . .
ﻣﻬﻢﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﺑﺘﻮ ﺑﺪﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ؛
ﻣﻬﻢﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﭘﺸﺘﺖ ﺑﻬﺶ ﮔﺮﻣﻪ ﮐﻪ ﻣﺴﺨﺮﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ،
ﺩﺭﮐﺖﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ . .
###
وَقــتــی مــی گــویـَـد
دوســتــت دارم !
زُل زُل دَر چِــشــم هــایـَـش نـِـگــاه نـَـکــن
بــی هیــچ حَــرفــی
بــی هیــچ عَــکــسُ الــعــَمـَـلــی !
تَــنــهــا بــا گــفــتَــنِ مَــن هـَـم دوســتــت دارم
ایــن لـَـحــظــه را تـَـمــامَــش نـَـکــن
جــیــغ بــزَن ... مـُـحــکَــم دَر آغــوشَــش بـِـگــیــر
بــوســــه بــارانـَـش کــن
بــگــذار آنــقـَـدر از گـُـفــتـَـنِ ایــن کـَـلَــمــات
بـِـه شــوق بــیــایـَـد
کـِـه اگَــر فَــردا بــاز هَــم خــواســت بِــگــویَــد
جــورِ دیــگــر بــِگــویـَـد
یــا اصــلا نــگــویـَـد
دَســتــت را بِــگــیــرَد
بـِـبـَـرَد تــَمــامِ دوســت داشــتــن را نـِـشــانـَـت دَهـَـد
مـَـثَــلا رو بـِـه رویِ آیــِنــه بــِایــســتـَـد کــنــارِ تــــــو
بـِـگــویـَـد :
چِــه مــی بــیــنــی ؟
بـِـگــویــی :
خُــودِمــان را
بـِـگــویـَـد :
امــا مـَـن تَــنــهــا تــــــو را مــی بــیــــنَــم
دنــیــایــــــــم را مــی بـــیـــنـَــم
وتمام...
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و دوم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 8:16 توسط (بهاره)
|
آه
یه روز یه دختره یه پسره رو تو خیابون
میبینه٬ خیلی ازش خوشش میاد... هر کاری میکنه که دل پسره رو به دست بیاره پسره
اعتنایی نمیکنه... چون پسره فکر میکنه همه دخترا مثل همن... از داستانها شنیده بود
که دخترا بی وفان... خلاصه میگذره ۳٬۴ روز... تا اینکه پسره دل میده به دختره... با
هم دوست میشن و این دوستی میکشه به ۱سال ۲سال ۴ و ۵... همینجوری با هم بزرگ میشن...
خلاصه بعد از این همه سال که با هم دوست بودن پسره از دختره میپرسه چقدر دوسم
داری؟!. دختره با مکث زیاد میگه: فکر نکنم اندازه ای داشته باشه... پسره میگه: مگه
میشه عشقت رو دوست نداشته باشی؟!. میگه نه٬ نه اینکه دوستت ندارم٬ دوست داشتنم
اندازه نداره... دختره از پسره میپرسه تو چی؟ تو چقدر دوسم داری؟ پسره هم مکث زیاد
میکنه و میگه: خیلی دوستت دارم٬ بیشتر از اون چیزی که فکرشو کنی... روزها میگذره
شبها میگذره تا اینکه پسره یه فکری به ذهنش میرسه٬ میگه میخوام این فکر رو عملی
کنم... میخواست عشق خودش رو امتحان کنه... تا اینکه یه روز میرسه بهش میگه: من یه
بیماری دارم که فکر نکنم تا چند روز دیگه بیشتر دووم بیارم٬ راستی اگه مردم چکار
میکنی؟؟؟... دختره یه کم اشک تو چشاش جمع میشه و میگه: این چه حرفیه میزنی٬ دوست
ندارم بشنوم... تو اگه مردی منم میمیرم٬ فکر میکنی خیلی ساده اس تنهایی و بدون تو
موندن؟!... خلاصه حرف رو عوض میکنه و میگه: تو چی؟من اگه مردم تو چکار میکنی؟ پسره
بهش میگه امتحانش مجانیه٬ اگه تو مردی بهت میگم چکار میکنم... خلاصه اتفاق میفته
پسره یه نقشه میکشه که یه قتل الکی رخ بده... به فکرش میرسه الکی خودش رو به کشتن
بد تا ببینه دختره چکار میکنه... یه تشییع جنازه واسه پسره میگیرن دفنش میکنن و
پسره یه جا قایم میشه٬ میبینه دختره فقط یه شاخه گل قرمز میاره میندازه و میره...
میبینه اهمیتی بهش نداده... دختره با کس دیگه ای رفته... پسره خیلی غمگین شده بود٬
دنیاش خیلی بی رنگ شده بود... تا اینکه بعد از چند روز دختره تصادف میکنه و
میمیره... دختره رو دفن میکنن اما هیچکی سر مزارش نیست... پسره با یه دست گل یاس
سفید میره سر مزارش... بهش میگه اون لحظه یادته که ازم این سوال رو کردی که اگه
بمیری چکار میکنم٬ این کار رو میکنم٬ تمام یاسهای سفید رو با خون خودم قرمز میکنم و
منم کنارت میمیرم...
+ نوشته شده در جمعه هفدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 9:15 توسط (بهاره)
|
...
دلم درد میکند …
به گمانـــم خام بودند
خیال هایی کــــه به خوردم داده بــودی …
.
.
.
اون روز عصبانی بودم بهت گفتـــم بی لیاقت …
الان عصبانی نیـــستم بی لیاقـت …
.
.
.
اگر وجدان هـــم فروشی بود،
برای خــرید تمایلی نداشتی …
.
.
.
کاش تـوی تـقویم روز نامرد هم داشتیم
کــــه بشــه به بعضی ها تبریک گفت !
.
.
.
فـکر نکن خیلی با ارزشی …
فقط اینو بدون وقتی ارزش ها عوض میشــن ،
عوضی ها با ارزش میشن …
.
.
.
تمام درد من چشمان تو بود …
که به من اشک میداد و به دیگران چشمکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
.
.
از شباهتـتون فــهمیدم کــه تو نسبتی با گاوآهن داری !
اومدی ، زندگیم رو شخم زدی ، زیر و رو کردی رفتی …
.
.
.
کاش اینــقدر کـــه برای دست زدن به گوشی ات حساسیت داشتی
به ” تــن ات ” هم داشتی …
.
.
.
بزرگترین اشتباهــم ایــن بـــود کـــه التماست کردم بمانى …
نمى ارزیدى …
دیــر فهمیدم …!
.
.
.
مهم این نیسـت که رفتی ،
مهم اینه کــــه دیگه برنگردی …
.
.
.
یه سری فکر میکنن شاخی هستن برا خودشون ،
عزیزم تو مــوی زایدی ، باید بــری تو سطل زبالـــه !
.
.
.
مــثل یک پالتــوی خزدار بود قصه باهم بودنــمان !
از ترس خراب شدنش کمــتر سـراغش می رفتیم !
.
.
.
ازاینکه امروز مورد توجه هستی خوشحال نباش ،
تیتر اول روزنامه امروز کاغذ باطله فرداخواهد بــود …
.
.
.
پــَـر گرفتم …
حتی پرواز را هــم تجربه کردم …
ای کـــاش زودتـــر میــرفتی …
.
.
.
در دســترس بودنت دیگر برایم ارزش ندارد …
اکنون نــه مشترک هستی …
نه مـــورد نظر …
.
.
.
دوستت دارم هایت را باور می کنم …
درست مثل امضای آخر نامـــه هایت کــه می گویی خون است …
اما طعـم آب انار میــدهد …
.
.
.
مــن بـه تونگاه میکردم و تو به ساعت …!
تو قرارداشتی و من بیقراری …
لعنت به این زندگی پریشان …
.
.
.
شخصیت منـو با برخوردم اشتباه نگییـــر
شخصیت من چیزیه که من هJستم …
اما برخورد مـــن بستگی داره به اینکــــــه ” تو کی باشی ” …
.
.
چشمهای تو شفافـــترین برکه هاســت
اما قامــت مــن شاید آنقدر بلنـــد است
کــه توی چشمهای تو جا نمی شود …
باید برای عاشقی هایــم
دریـا میـجستم !
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 4:30 توسط (بهاره)
|
آه
میگـن :
علـف بایـد بــه دهـن بزی شیرین باشـه !
یه عمر خودمـون رو کشتـیم شیـرین ترین علف دنیا باشیم …
غافل از اینکه اصلا طرف بـز نبود !
گاو بـود و به خوردن مقوا عادت کرده بـود !!!
.
.
.
اعصاب سگی این روزای من ،
نتیجه ی گربه صفتی
آن روزهای توست …
.
.
.
اینو خوب تو گوشت فرو کن …
شایـــد راه رو عوضی برم …
ولی با یـه عوضی راه نمــیرم …
.
.
.
ببند در آن دلت را … که به روی همــه باز است …
یخ کردم …
.
.
.
اولا فکر میکردم مــن تنها کلید خوشبختی هستم
کــه بــه در قلب تو خوردم !!!
اما الان کــه نگاه میکنم میبینم
قلب تـو به هــر کلیدی میخوره …
.
.
.
سعی نکن متفاوت باشی …
در این روزگار نامرد ، فقط خوب باش …
خوب بودن به اندازه ی کافی متفاوت است …
.
.
.
کی میخواهی بفهمی انگشـتت فقط جاى یک حلقه دارد ؟؟
دلت را دست به دسـت میکنى براى چه ؟؟؟
.
.
.
احترام برای بعضی ها ،
بیشتر از کراک و شیشه توهــم میاره …
.
.
.
بهتره نداشته باشمت !
تا ایــن کــه داشته باشم و نــدونم با چند نفر شریکــم !
.
.
.
بـا اعصاب مـــن بـازی نکن
بخـوام باهات بــازی کنــم شهربـازی مـیشی !
.
.
.
چــون شاخـه گلی در لیوان
زخم های تنــــم
از تو آب میـخورند …
.
.
.
به من که رسیدی چــه سرت شلوغ شد …
میدونستم پا قدمم خوبه ،
اما نه دیگـــه اینقد …
.
.
.
گیرم پشت صحنه کات نمیدهــد
تا کی خود را ردر آیینه
گریم میکنی ؟
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۲ ساعت 4:28 توسط (بهاره)
|
new year &my birthday
این جمله رو از خودم گفتم:
roze tavalodam... roze tanhaeiam... roze aramesham... rozi ke geryam faza por kard...v hame ra be gerye daravard...mobarak
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░░▓███▓
░░░░ *;;;;;;;;;*
░░░░* ;;;;;;;;;;*
░░░ * ;;;;;;;;;;;;*
░░░* ;;;;;;;;;;;;;;*
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░░▓█████▓
░░░▓███████▓
░░▓█████████▓
░▓███████████▓
▓█████████████▓
▓███░░░░░░░▀▀▀▓
▓███░░░░████████████
▓███░░░░█▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒█
▓███░░░░░█▒▒▒▒▒▒▒▒█
▓███░░░░░░█▒▒▒▒▒▒█
▓███░░░░░░░█▒▒▒▒█
▓███░░░░░░░░████
▓███░░░░░░░░▌██▌
▓███░░░░░░░░▌██▌
▓███░░░░░░░░▌██▌
▓███░░░░░░░░▌██▌
░▓██░░░░░░░▓████▓
░░▓████▓▓████████▓
به سلامتی نیک بودن سال 1392
+ نوشته شده در چهارشنبه سی ام اسفند ۱۳۹۱ ساعت 6:39 توسط (بهاره)
|